|
|
نوشته شده در چهار شنبه 15 بهمن 1393
بازدید : 615
نویسنده : Admin
|
|
دختر تنها ! از تنهایی خسته شده بود از طرفی دوست داشت هر چه زودتر ازدوج کنه برای همین از دوستش خواست راهنمایی اش کنه دوستش میگه : من هم تنهام ، بیا با هم بریم کوه ، چون شنیدم خیلی از مردهای آماده ازدواج و تنها برای پیدا کردن زن میرن کوه ... اون دو تا میرن کوه در بالای یه صخره کوه جایی که اون دو تا هیچ کسی رو نمی بینن تصمیم می گیرن داد بزنن و حرف دلشون رو به کوه بگن : - با من ازدواج می کنی ؟ . . . . و بعدش شنیدن
…… ﺑـــــــــــــــــــﺎ ﻣـــــــــــــــــــــــــﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣـــــــــﯿﮑﻨـــــــــــــﯽ؟ . ﺑــــــﺎ ﻣــــــــــﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣـــــــﯿﮑﻨـــــــــــﯽ؟ . ﺑـــﺎ ﻣــــــﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣــــﯿﮑﻨـــــــﯼ؟ . ﺑـﺎ ﻣــــﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣـــﯿﮑﻨــﯽ؟ . ﺑﺎ ﻣﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟
یه نگاهی به هم انداختند لپ هاشون گل انداخته بود چون ﺁﻣﺎﺩﮔﯽ پذیرفتن ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﻭ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ در حالی که از صخره پایین می اومدن گفتند نه ما می خواهیم درس بخونیم .... دانلود آهنگ هندی | موزیک ویدیوی هندی | فیلم | بالیوودی ها | ایران بالیوود | بالیوود پلاس | فیلم هندی 2016 - دانلود آهنگ هندی | موزیک ویدیوی هندی | فیلم | بالیوودی ها | ایران بالیوود | بالیوود پلاس | فیلم هندی 2016
:: موضوعات مرتبط:
داستان ,
داستان کوتاه ,
,
:: برچسبها:
داستان کوتاه ,
داستان زیبا و کوتاه ,
داستانهای کوتاه ,
داستان عاشقانه ,
صفحه قبل 2 3 4 5 ... 176 صفحه بعد
|
|
|